شگردهای سیا برای استخدام جاسوس در دانشگاه ها
برگرفته از كتاب « پنهان كاری و دموكراسی »
استانسفیلد ترنر(رئیس اسبق سیا)
ترجمه ی دكتر حسین ابوترابیان
انتشارات اطلاعات 1370
بعد از افشاگری كمیته در مورد اینكه بعضی اساتید دانشگاه برای «سیا» كار میكردهاند، چون دربارة اسامی آنها و دانشگاههای مربوطه توضیحی نداده بود، لذا بلافاصله سیل نامه از سوی رؤسای دانشگاههای به «سیا» سرازیر شد و همگی خواستند تا مشخصات استادانی را كه برای «سیا» كار میكردند و یا مشغول كار بودند، به اطلاعشان برسانیم. ولی «سیا» به دلیل تعهد قبلی خود نسبت به این استادان كه : روابطشان را با سازمان همواره مخفی خواهد داشت، چون نمیتوانست اسامی آنها را در اختیار كسی قرار دهد، به همین جهت نیز نامه رؤسای دانشگاهها را بیجواب گذاشت. و تنها در یك مورد من شخصا نامهای به رئیس كالج «آمهرست» (كه قبل از ورودم به دانشكده دریایی دو سال در آنجا درس میخواندم و فوقالعاده به آن دلبستگی داشتم) نوشتم و هرگونه رابطة اساتید كالج او را با «سیا» تكذیب كردم.
متعاقب این وضع، چون دانشگاهها نتیجهای از مكاتبه با «سیا» بدست نیاوردند، بعضی از آنها خود در صدد وضع مقررات و ضوابطی برآمدند تا بتوانند براساس آن در آینده هرگونه رابطه مقامات دانشگاهی را با «سیا» تحت كنترل قرار دهند.
روز 25 مارس 1977 باخبر شدم، در دانشگاه هاروارد میخواهند مقرراتی وضع كنند كه اگر به مرحله اجرا درآید، جلوی هرگونه رابطه «سیا» با دانشگاه هاروارد را به كلی سد خواهد كرد. و چون این وضع با خواسته من – كه علاقه داشتم قدمهای مؤثری برای بهبود هرچه بیشتر روابط «سیا» با جوامع دانشگاهی بردارم- در تضاد بود، و نیز میترسیدم كه مبادا چنین اقدامی از سوی یك دانشگاه معتبر و سرشناس مورد تقلید دانشگاههای دیگر قرار گیرد و كوششهایم را به كلی عقیم بگذارد، لذا طی تماس تلفنی با «دركباك» (رئیس هاروارد) به او گفتم: شخصی را به دفترش میفرستم تا درباره مقررات موردنظر دانشگاه با وی صحبت كند و نتایج و آثاری را كه اجرای چنین مقرراتی بر «سیا» خواهد گذاشت، برایش توضیح دهد.
«باك» با صمیمیت فراوان پیشنهادم را پذیرفت. ولی یك ساعت بعد تلفنی با من تماس گرفت و خبر داد كه : مسؤولین تهیه پیشنویس مقررات مورد نظر به او گفتهاند كه قبلا با «سیا» تماس گرفته و نظر مقامات مربوطه را جویا شدهاند، ولی جواب شنیدهاند كه «سیا» در اینباره نظری ندارد.
با شنیدن حرف رئیس دانشگاه هاروارد بیشتر از این جهت ناراحت شدم كه میدیدم اشتیاق من به ترمیم روابط «سیا» با جوامع دانشگاهی، بخاطر سیستم كاغذبازی موجو در سازمان بیاثر مانده است. ولی متعاقب آن، چون تماس لازم برقرار شد و بحث مفصلی هم با مقامات هاروارد صورت گرفت، لذا تنظیم مقررات مربوط هم به نحوی كه معتدلتر باشد به پایان رسید. و تنها در آن، هر یك از اعضای دانشگاه كه با «سیا» مربوط بودند، موظف شدند رئیس دانشگاه را از چگونگی روابط خود با سازمان مطلع كنند. و به دنبال آن نیز چون خوشبختانه فقط چند دانشگاه دیگر از این رویه هاروارد تقلید كردند، لذا مسأله روابط «سیا» با مجامع دانشگاهی بعدا برایمان به صورت یك مشكل دایمی در نیامد.
در مواقع بحث پیرامون تنظیم مقررات مزبور، یكی از خواستههای هاروارد این بود كه «سیا» هم به نوبه خود مقرراتی وضع كند تا از هرگونه روابط محرمانه اساتید هاروارد با «سیا» جلوگیری شود.ولی من به این علت زیر بار قبول خواسته آنها نرفتم كه وقتی اساتید دانشگاه میتوانند به صورت رسمی یا غیررسمی دارای انواع روابط محرمانه با مؤسسات، بنیادها و سازمانهای دولتی و غیردولتی باشند، چرا فقط باید روابطشان با «سیا» مخفی نماند؟ و اگر هدف، جلوگیری از تأثیرگذاری عوامل خارجی بر مرام و مسؤولیتهای یك استاد است. چرا فقط كاركردن او با «سیا» میتواند چنین نتیجهای ببار آورد، و مثلا فلان شركت تجارتی كه استاد را به عنوان مشاور خود برگزیده قادر نیست وی را از هدف دانشگاهیش منحرف كند؟...
چون بركسی پوشیده نیست كه در روابط شركتهای تجارتی با اساتید دانشگاه، ضمن احتمال دستیابی به مواد و تحقیقات سری، مسألة نفوذ استاد بر دانشجویان و انتخاب افراد مستعد و توصیح آنها به شركتها نیز به شدت مطرح است.
با توجه به این مسأله بود كه میتوانستم موضع یك دانشگاه را در پافشاری برای اطلاع از روابط استادان خود با سازمانهای دیگر كاملا درك كنم. و اصولا چون این حق را به دانشگاهها میدادم كه بدانند استادانشان تا چه حد وقت خود را صرف مشاغل خارج از دانشگاه میكنند، لذا طی دستورالعملی به مقامات «سیا» گوشزد كردم كه قبل از انعقاد هر نوع قرارداد برای استفاده از استادی كه دانشگاهش مایل به همكاری محرمانه وی با «سیا» نیست، بایستی مسؤولیتش را در قبال دانشگاه به او یادآور شوند. ولی چنانچه استادی به عدم افشای روابطش با ما پافشاری داشت . این دیگر مسألهای است بین خود او و دانشگاهش، نه بین «سیا» و دانشگاه . چون به هر حال ما هم، نه میخواستیم و نه میتوانستیم كه برای دانشگاهها نقش پلیس را ایفاء كنیم.
در مورد استادانی كه تمایلی به تبعیت از مقررات دانشگاهشان نشان نمیدادند، دستور داده بودم حتما برای استفاده از آنها نظر مرا هم جویا شوند. و در چنین مواردی – طبق ضوابطی كه داشتم- ابتدا بررسی میكردم تا ببینم آیا در دانشگاه او استادان موظف به گزارش كلیه روابط خارجی خود هستند، یا فقط ارتباط آنها با «سیا» مشمول این مقررات میشود؟ و به دنبال آن در صورتی كه استاد فقط میبایست رابطه خود را با «سیا» گزارش دهد، استخدامش را بلامانع اعلام میكردم. ولی اگر طبق مقررات یك دانشگاه استادانش ناچار بودند تمام مشاغل غیر دانشگاهی خود را اطلاع دهند، از قبول همكاری آنها با «سیا» سر باز میزدم.
استادانی كه ضمن تمایل به كار كردن برای «سیا» به هیچوجه نمیخواستند روابطشان با ما علنی شود، گاه دلیلی جز حفظ استقلال خود نداشتند، ولی در بسیاری موارد فقط برای فرار از تهمتهای وارده از سوی همكارانشان بود كه ترجیح میدادند بطور محرمانه با ما همكاری كنند.
در سال 1977 یكی از استادان كالج «بروكلین» با «سیا» تماس گرفت و خواستار بعضی اطلاعات راجع به یكی از كشورهای پشت پرده آهنین شد، كه قصد سفر به آنجا را داشت. و در بازگشت نیز بار دیگر به سراغ ما آمد تا برداشتهای خود را از سفرش با «سیا» در میان بگذارد. این مسأله خیلی صاف و ساده به همین شكل برگزار شد، و در جریان آن هم استاد مزبور نه مأموریتی از جانب «سیا» گرفت، و نه دستمزدی بخاطر كارش دریافت كرد. ولی به مجردی كه خبر تماسهای او با «سیا» به گوش دیگران رسید، همكارانش با وی به مخالفت برخاستند و جلوی ادامة كارش در كالج را گرفتند.
در مورد دیگری، شخصا با یكی از استادان دانشگاههای «آیوی لیك» دوبار تماس گرفتم و از او كه خیلی طرف توجه و احترام من قرار داشت، خواستم با یك سال خدمت در بخش تحلیلگری «سیا» موافقت كند. ولی این استاد در هر دو ملاقات از من فرصت خواست تا درباره مأموریت مورد نظر بیشتر فكر كند. و سرانجام هم چنین نتیجه گرفت كه همكاری با «سیا» میتواند موقعیت دانشگاهی او را به مخاطره بیاندازد.
دربارة این كه قصد ما از به كارگرفتن استادان دانشگاه چیست؟ باید بگویم: هدف اولیه «سیا» از همكاری با استادان، بهرهگیری از افكار و اطلاعات آنها در امور جهانی است، كه زمینههای گوناگونی از روانشناسی سران دولتها و آگاهی به امور كشورهای نفتخیز گرفته، تا شناسایی علل قدرتمندی بنیادگرایی اسلامی را شامل میشود. و چون «سیا» ناچار باید مثل تمام مؤسسات پژوهشی و تحلیلگری، از افكار و آراء كارشناسان مختلف برای دستیابی و سنجش دیدگاه موردنظر خود بهرهمند شود، لذا به بهترین روش ممكن كه چیزی جز استفاده از ثمرات محققین دانشگاهی نیست رو میآورد. و در این راستا نیز به دو صورت عمل میكند: یكی شركت دادن استادان دانشگاه در كمیتههای یك ساله مشترك برای بررسی نتیجه اقدامات «سیا»، و دیگری مشورتهای گاه و بیگاه با استادانی كه در زمینههای ویژهای تخصص دارند.
بهرهگیری در خلال چنین مشورتهایی معمولا یكطرفه نیست. علاوه بر این كه «سیا» ازمعلومات استادان دانشگاه استفاده میكند، آنها هم به اطلاعات خود میافزایند. و بخصوص ضمن آشنایی با روند اقدامت دولت به صورت عملی – نه آنگونه كه خود در نظریهپردازیهایشان تصور میكنند- در جریان كار نیز بخاطر دسترسی به منابع محرمانه موجود در «سیا» چنان بینش عمیق و ارزشمندی نسبت به مسائل جهانی كسب میكنند كه محال است بتوانند آن را از طرق دیگر به دست آورند. ولی البه اینگونه استادان علیرغم احاطه بر اطلاعات وسیع و افزایش قدرت تحلیلگری، موقع حضور در كلاس درس نمیتوانند مسائل را به شكلی كه مایلند با دانشجویان در میان بگذارند، و از اطلاعات محرمانه خود در جریان كنفرانسهای دانشگاهی استفاده كنند.
بحثانگیزترین مورد همكاری «سیا» با مجامع دانشگاهی به گروهی ارتباط پیدا میكند كه در دانشگاهها به جستجوی دانشجویان خارجی مستعد جهت بهرهبرداری «سیا» میپردازند.
بطور معمول، ما برای در اختیار داشتن نیروی انسانی لازم جهت حفظ قدرت اطلاعاتی خود در كشورهای خارج، باید درصدد یافتن كسانی باشیم كه زمینه مناسبی برای حمایت از منافع آمریكا در كشور متبوع خود دارا هستند. ولی چون دستیابی به این افراددر كشورهایی كه بدون توجه به رعایت حقوق بشر دارای تشكیلات امنیتی سفت و سختی هستند- و اتفاقا ما به كسب اطلاعات از چنین كشورهایی نیاز فراوان داریم – به سادگی میسر نیست، به همین جهت طبعا ناجاریم به اتباع آنها كه در آمریكا هستند رو بیاوریم. و چنانچه دانشجویانی از كشورهای موردنظر در آمریكا مشغول تحصیل باشند، این كمال حماقت است كه در پی یافتن عناصر مستعد برای هدف و مقصود خودمان در بین آنها برنیاییم.
برای این كار «سیا» معمولا از كمك مقامات دانشگاهی برای برچین كردن دانشجویان خارجی باب میل خود استفاده میكند. و البته ضمن آن هم ناچار است تضاد موجود بین مسؤولیت اصلی اعضای دانشگاه را در حراست از حقوق دانشجویان در داخل و خارج كلاسهای درس، با تفتیشی كه برای یافتن دانشجوی مورد نظر «سیا» به عمل میآورند، نادیده بگیرد.
گرچه در این باره سؤالی هم مطرح است كه: واقعا مسألة گزینش دانشجو برای «سیا» در مقایسه با موارد دیگر كه دانشجویان مستعد را جهت دریافت بورس تحصیلی و یا احراز شغل در مؤسسات و شركتهای مختلف انتخاب میكنند، چه تفاوتی میتواند داشته باشد؟
ضمن آن كه در چنین مواردی، مسألة اجبار به هیچوجه در میان نیست و هركس میتواند با ارزیابی لیافت خود به پیشنهادات ارائه شده پاسخ مثبت یا منفی بدهد، كاركردن دانشجویان خارجی برای «سیا» نیز عینا مشمول همین وضع میشود. و در نهایت، این ما و دانشجوی مورد نظر هستیم كه میتوانیم نظر خود را نسبت به قبول یا رد همكاری با یكدیگر اعلام كنیم.
مسأله دیگری كه در این میان گاه به بحث و مجادله كشیده میشود، مربوط به بهرهبرداری «سیا» از جوانانی است كه به قولی تأثیرپذیر و چشم و گوش بسته هستند، و چون در كشور ما به تحصیل مشغولند، پس وظیفه حمایت از آنها نیز به عهده ما قرار دارد. و من ضمن احترام به این احساس وظیفه باید بگویم كه:«سیان» هرگز به دنبل بهرهبرداری از چنین جوانانی نیست، و اصولا توقع حمایت از منافع آمریكا در یك كشور خارجی توسط جوانی تأثیرپذیر و چشم و گوش بسته – كه نه به بلوغ فكری رسیده، و نه معلومات و اطلاعاتش عمق كافی دارد- امری بیمعنی به نظر میرسد. ما در آمریكا به جستجوی آن دسته از جوانان خارجی میپردازیم كه: اولا رشتهای را به پایان رسانده باشند، ثانیا به خاطر اعتماد دولتشن به آنها از مزایا و بورس تحصیلی كشور متبوع خود استفاده كنند، و ثالثا چشم و گوششان بهحد كافی باز شده باشد.
افشاگریهای كمیته تحقیق «چرچ» دربارة روابط سنتی «سیا» با جوامع بازرگانی كشور، كمتر از موارد دیگر عكسالعملهای نامطلوب در پی داشت. به این دلیل كه اصولا اكثر بازرگانان افرادی «اهلعمل» هستند، و چون درك میكنند كه كسب اطلاعت جزو ضروریترین ابزار پیشرفت امور است، لذا كملا توجه دارند كه اگر با یك سازمان اطلاعاتی همكاری داشته باشند، هر دو طرف از این رابطه بهرهمند میشوند.
منبع: سایت وزارت اطلاعات
- آخرین به روز رسانی دوشنبه, 21 خرداد 1397 | بازدید: 2015
تازه ترین مطالب